این نگرش همیشگی که گویا تخت جمشید، گروهی کاخ باشکوه است که به انگیزة نمایش قدرت سیاسی و خشنودی خاطر شاهانه بنا شد، زادة اندیشة اروپایی است. تخت جمشید در حقیقت زیارتگاه ملی مقدسی بود که وقف هدف ویژهای شده بود : ساخت پایگاه استواری برای برقراری جشنهای بهاران یا نوروز که در آن از طریق تمام منابع تظاهرات نمایشی، از قدرتهای آسمانی اعطای فراوانی و حاصلخیزی طلب میشد. و همچنین نادرستترین نامی که تاکنون بر روی تخت جمشید گذاشته شده، واژة یونانی «پرسپولیس» است که به معنی «شهر پارسی» است. این واژه نمایان میکند که یونانیان کوچکترین آگاهی و یا دیداری از این پایگاه نداشتهاند، و تنها یاد و شکوه آن را دورادور از زبان گردشگران و سیاحان هم میهن خود میشنیدند، و به همین انگیزه این «کاخ» مجلل و بزرگ هخامنشی را «شهر» میپنداشتند. حتی «کتزیاس» یونانی که سالها پزشک «پروشات» ملکة ایران و همسر داریوش دوم هخامنشی و همچنین پزشک اردشیر دوم بوده، هیچگونه سخن و نامی از تخت جمشید به میان نیاورده و در اینباره خاموش مانده است. از سوی دیگر عهد عتیق (تورات) نیز با آنکه از کاخهای شوش و همدان سخن رانده، دربارة تخت جمشید همچنان خاموشی را پیشة خود ساخته است. اینها همه انگیزهای است بر آنکه نه تنها تخت جمشید شهر نظامی یا پایتخت برتر هخامنشیان نبوده، که یونیان نیز آگاهی درستی از آن نداشته و نمیدانستند که تخت جمشید تنها یک زیارتگاه مذهبی و یک بنای سمبولیک است. کاربردِ راستین تخت جمشید تنها در دو هنگامه از سال بود : نوروز و مهرگان. این دو هنگامه تنها زمانهایی بودند که در آنها شاهنشاه به گونة رسمی در تخت جمشید دیده میشد و در آن بار عام (دیدار همگانی با شاه) انجام میگرفت. تخت جمشید بیش از هر چیز، همانند یک پرستشگاه، رصدخانه یا کاخ بهاره است که در آن تنها جشنهای نامبرده و کوششهای علمی و ستارهشناسی پیرامون برگزاری این دو جشن به پا میشده است.