نظام برنامهریزی شهری در کشور ما طی دهه گذشته عمدتاً به سمت استفاده از شیوه برنامهریزی راهبردی و انجام طرحهای توسعه شهری در قالب طرحهای راهبردی-ساختاری گام برداشته است. پس از تهیه چند طرح ساختاری جایگزین طرحهای جامع در چند شهر کشور در سالهای اخیر و طرحهایی از قبیل طرح توسعه گردشگری، شاید بتوان از میان مهمترین و جدیدترین طرحهایی که به این شیوه تهیه شدهاند، به طرح راهبردی-ساختاری توسعه و عمران شهر تهران (طرح جامع تهران) اشاره نمود که پس از فراز و نشیبهایی که در مسیر تهیه و تصویب طی نموده و با وجود نقدهای گوناگونی که تاکنون بر آن صورت گرفته است، در حال حاضر به همت نهاد برنامهریزی توسعه شهری تهران در مرحلهی پیادهسازی و اجرایی شدن تدریجی «برنامهها و طرحهای موضعی و موضوعی» تعریف شده در آن قرار دارد.
اما شاید بخشی از نقدهای وارد بر این طرح مهم در تاریخ شهرسازی ایران را بتوان ناشی از این امر دانست که همپای گرایش روزافزون به تهیه طرحهای راهبردی- ساختاری در ایران (که خود البته عنوانی تلفیقی است)، تحول لازم و کافی در دیدگاههای نظری و مهارتهای عملی مدیران و کارشناسان شهرسازی کشور صورت نگرفته است و این تغییر رویکرد در تهیه طرحها، بیش از اندازه شتابزده و در نتیجه علاقمندی سطوح بالای مدیریتی و نیز سطوح علمی- دانشگاهی به همگامی با دانش روز دنیا و مطرح نمودن تجربهای جدید در تهیه طرحهای شهری صورت گرفته است.
در مقطع زمانی حاضر، شاید بهترین و سریعترین راه برای یافتن شیوههای عملی – و نه مبتنی بر روش آزمون و خطا - در بحث تحققپذیری طرح جامع اخیر تهران و طرحهای مشابه، استفاده از تجربیات کشورهایی است که سابقهای بسیار طولانیتر در تهیه طرحهایی از این دست دارند. از میان کشورهایی که نظام برنامهریزی شهری - منطقهای آنها سابقهای طولانی در تهیه طرحهای راهبردی دارند، کشور انگلستان یکی از موفقترین تجربیات تهیه و بازنگری در قوانین مربوط به تهیه طرحهای توسعه شهری در سطوح مختلف را داراست. نوشتار حاضر بر آن است تا با نگاهی کوتاه به سابقه طرحهای راهبردی- ساختاری در انگلستان، آموزههایی از موارد مندرج در قوانین مصوب این کشور در زمینه نحوه تأثیرگذاری مباحث پایش و ارزیابی در تحققپذیری این قبیل طرحها را مطرح نماید.