شهرنشینی پدیده ای کاملا شناخته شده برای تمامی کشورهای در حال توسعه است. هر چند که فرایند شهرنشینی بروز برخی از مشکلات نظیر کمبود مسکن و نارسایی زیرساختها (آب، فاضلاب، حمل و نقل و نظایر آن)، افزایش تصاعدی قیمت زمین و تغییر ساختار هزینهها، افزایش سکونتگاههای نابهسامان، آلودگی و تخریب محیط زیست را تسریع میکند، لیکن این فرایند همچنان جاری است و دیدگاههای متفاوتی در خصوص تداوم آن وجود دارد. نکته قابل بحث ضرورت اصلاح رویههای حاکم بر الگوی مدیریت توسعه شهری است که نوعی تعامل مؤثر و هدفمند را با جریان شهرنشینی مطرح میکند.
به همین دلیل کارشناسان مسایل شهری اعتقاد دارند که برای ایجاد فرصتهای توسعهای، با اتخاذ روش مدیریت یکپارچه شهری(UIM) میتوان با رفع تضاد منافع بین ذینفعان و دستیابی به نوعی عدالت در شرایطی که شهر حالتی پویا و دینامیک (و درعین حال بیاطمینان و بیثبات) دارد، بهبود چشمگیری را در محیط شهری شاهد بود. در اصول پایه این رویکرد «نظریه مدیریت یکپارچه شهری» بر مبنای تئوری مدیریت با پنج کارکرد مدیریتی شامل برنامهریزی،(1) سازماندهی، (2)کارمندگزینی، (3)مدیریت(4) (هدایت) و نظارت (5) قرار دارد که مابه ازای خود رادر سیستم شهری طلب میکند. مطابق مقاله زیر، بسیاری از اصول سنتی مدیریت نظیر اصول بهرهوری، انعطاف و تفاهم اجتماعی، در مدیریت شهری کاملاً کاربرد دارند و بنابراین برنامه ریزی شهری، باید برای رسیدن به اهداف، با تکیه بر اصول ذکر شده، مسایل را با اعمال شیوههای دیگر بهینه کند.