انسان موقعیتی ویژه در میان خالق و طبیعت مخلوق دارد؛ فاعل مطلق و خالق معنی نیست، اما واسطهای خودآگاه در معنابخشی به طبیعت و تأویل معناست. نفس ناطقة انسانی به عنوان منشأ علم پیشینی روح و ذوق سلیم، محیط بر عقل و خیال و حس است و ارتباط بین عین و ذهن، اذهان، انسان و خدا را باعث میشود. ذوق سلیم، منشأ احساسات ناب بشری و نفس حیوانی، منشأ غرایز زیستی انسان است. کارکرد هنر، تزکیه، تعالی ذوق، هدایت و تعادل غرایز است. روند بسته و پیوستة آفرینش هنری، علاوه بر ارتباط و وحدت ارگانیک عناصر آن (هنرمند- اثر هنری- مخاطب) و ارتباط هر جزء را با کل (معنی) نیز تبیین میکند. اثر هنری، تجسم شهود معنی، احساسات متناظر با آن در هنرمند و محصول کنش زیباییشناسانة او، و آغازگر کنش مخاطب و تأویل است که دایرة ظهور و عمل معنا را تکمیل میکند. صفات زیباییشناسانه، محصول وجود آثار کیفی معنا در روح شناسا و ارزیابی اوست که به اشیایی که آثار کمی همان معنا را دارند منتسب میشود و به آنها روح و معنا میبخشد.
واژگان کلیدی : معنا، انسان، ذوق، تجربة زیباییشناسانه، صفات زیباییشناسانه، کارکرد هنر (کاتارسیس).
-