شهروند تحت سلطه بوروکراسی و سازمانهای پیچیده زندگی مدرن، سندیت (authenticity) خود را گم میکند و در جریان بازیابی خود هم به دنبال نمود
(appearance) و هم شبهرخدادها(pseudo-events) میگردد.
این مسئله که معماری و معماری منظر قابلیت پذیرش ساختاری روایی و داستانگونه را داشته باشد، مورد تردید است. در طراحی منظر میتوان از جای گشتها و ترکیبهای بیشماری استفاده کرد، اما نمیتوان این روایت فراتر از داستان را به گونهای خطی جهتدهی کرد.
هنر شهری(public art, urban art) به طور عام و «دیوارنگاره شهری» به عنوان مصداقی از آن، عینیتی مولد است که توانایی خلق کیفیت روایتگری خطی و تداعیگری را - که ضامن سرزندگی و حس تعلق شهروند است - داراست. نوعی خوانش بینامتنی میان ادبیات، معماری، منظر شهری، فرهنگ فولکلور، هنرهای تجسمی و ... است که میتواند مرز میان فرهنگ و زندگی را کمرنگ کند.